NTENT="IR" />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلارآباد دات کام
قالب وبلاگ

غلامعلی حداد عادل در گفت‌وگو با نشریه پاسدار اسلام ، به بیان چگونگی تایید صلاحیت مصطفی معین در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 پرداخت که در پی می آید :

دوره مجلس هفتم بنده معمولا ماهی یک بار خدمت مقام معظم رهبری می‌رسیدم و در باب مسائل مجلس و مسائل کشور نظر ایشان را جویا می‌شدم. مشورت می‌کردیم و ایشان راهنمایی می‌کردند. این ملاقات‌ها معمولا روزهای دوشنبه انجام می‌شد، چون آقا در روزهای دیگر کارهای ثابتی دارند. روز یک‌شنبه قبل از آن، در منزل بودم و دیدم در ساعت هفت بعدازظهر اسامی کاندیداهای ریاست‌جمهوری از سوی شورای نگهبان اعلام شد که در آن آقای دکتر معین صلاحیت‌شان رد شده بود.

با توجه به شناختی که از جریان دوم خرداد و اوضاع کشور و جریانات مختلف داخلی و خارجی داشتم، این رد صلاحیت را به مصلحت ندانستم. به ذهنم سپردم که راجع به این موضوع با آقا صحبت کنم. آقای حجازی هم تشریف داشتند و صحبت‌ها را یادداشت می‌کردند. من خدمت آقا عرض کردم: «این اعلام‌نظر شورای نگهبان می‌تواند منشا مشکلاتی بشود.»

ایشان گفتند: «این چیزهایی که می‌گویید جای بررسی دارد.» فکر نوشتن نامه همان جا به ذهنم رسید و گفتم: «من نامه‌ای خطاب به شما می‌نویسم و در آن از شما استدعا می‌کنم از شورای نگهبان بخواهید که در این موضوع تجدیدنظر کنند.» گفتند: «حالا ببینم چه می‌شود.» نفرمودند که این را بکن، ولی مخالفت هم نکردند. وقت نماز شد و خداحافظی کردیم و من بلند شدم که بروم. خلوت بود و کسی آنجا نبود. بیرون دفتر، آقا مجتبی را دیدم. پرسیدند: «کجا می‌روید؟» گفتم: «به دفترم می‌روم.» گفتند: «برای ناهار پیش ما بمانید.» من با ایشان هم راجع‌ به موضوع صحبت زیادی نکردم. ناهار را که خوردیم، حدود ساعت دو، دو ونیم بود. پرسیدم: «آقا مجتبی! در اینجا کاغذ پیدا می‌شود؟» کاغذی را پیدا کرد که آرم هم نداشت و فقط بسمه‌تعالی بالای آن بود. گفتم‌: «چیزی می‌نویسم و می‌گذارم اینجا باشد.» و نامه‌ای را بدون پیش‌نویس و در هفت، هشت سطر نوشتم و در آن ذکر کردم و در صورت صلاحدید به شورای نگهبان توصیه فرمایید که با توسیع دایره نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری موافقت شود.

به آقای حجازی زنگ زدم و گفتم: «موضوع را خدمت آقا مطرح کردم و نامه‌ای را هم نوشتم و همین الان می‌فرستم دفتر شما یا آقا این کار را مصلحت می‌دانند و می‌پذیرند که هوالمطلوب و مصلحت نمی‌دانند اما حسن کار این است که اگر آقا مصحلت بدانند دیگر ضرورتی نیست که مرا پیدا کنید و بگویید نامه را بفرست. من چند سطر نوشته و اینجا گذاشته‌ام.» گفتند: «باشد.» نامه را گذاشتم و به دفترم رفتم. حول‌وحوش 22 بهمن بود و عصر آن روز وزیر ارشاد وقت، آقای مسجدجامعی از من دعوت کرده بود در جلسه‌ای که برای تقدیر از شهدای اقلیت‌‌های مذهبی در تالار وحدت برگزار شده بود، شرکت و سخنرانی کنم. من هم رفتم. در تالار، کنار آقای مسجد جامعی نشسته بودم. ساعت حدودشش، شش‌ونیم بود که یکی از همراهان ما آمد و در گوشم گفت: «آقای حجازی تلفنی با شما کار دارد.» من رفتم پشت در و تلفن همراه ایشان را گرفتم. گفتند: «آقا با پیشنهاد شما موافقت کردند و دستورات لازم را هم به شورای نگهبان دادند. خبر را برای صداوسیما هم فرستاده‌ایم که در ساعت هفت پخش می‌شود.»

بی‌نهایت خوشحال شدم، مخصوصا به این دلیل که این کار بسیار با سرعت انجام شد، یعنی هنوز 24‌ساعت از اعلام‌نظر شورای نگهبان نگذشته، نظر رهبری اعلام شد. چند دقیقه بعد که مراسم تمام شد و من به تالار برگشتم، خبرنگاران آمدند و راجع به رد صلاحیت‌ها نظرم را پرسیدند و من اولین کسی بودم که خبر را دادم و گفتم چند دقیقه بعد در اخبار اعلام می‌شود. من این نامه و تصمیم رهبری در آن مقطع را یکی از افتخارات خودم در مجلس هفتم می‌دانم
[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 10:42 صبح ] [ م.ص ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما 		AmmarName.ir

بازدید امروز: 14949
بازدید دیروز: 1506
کل بازدیدها: 5121238